علیرضا جونعلیرضا جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
محمدرضا جونمحمدرضا جون، تا این لحظه: 7 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

علیرضا جون،به دنیای ما خوش آمدی.

عاشورای دوم علیرضا

امسال که برای عزاداری به مسجد میرفتیم،خیلی با دقت به همه نگاه میکردی. سینه زنی هم امسال خوب یاد گرفتی،حتی سعی میکردی مثل آدم بزرگ ها دو دستی و با ریتم سینه بزنی. در این چند روز بیشتر خونه آقاجون بودیم و شما کلی کارای خنده دار انجام میدادی. متاسفانه نمیزاری از شما عکس بگیرم،بهخاطر همین عکس ها خیلی کمه.. ...
10 آذر 1393

این روزهای علیرضا

بار اول که گذاشتیمت تو استخر توپ چون کسی هم نبود که ازش یاد بگیری با تعجب نگاه میکردی..  شهربازی رنگین کمان تنها وسیله ی مناسب سن شما  موتور بازی کردنت خیلی بامزه است . به خصوص وقتی متوجه بشی که داریم عکس میگیریم کلی ژست میگیری عزیزم. اینجا دو تا پاهای خوشگلت و گذاشته بودی رو دسته ها صدای موتور هم درمیوردی که ناگهان... نگران نباشی،من و بابایی مواظب شما هستیم گلم. ...
28 شهريور 1393

بهترینم تولدت مبارک

  دوستت داریم،عزیزم.     از وقتی شما به دنیای ما اومدی شادی و نشاط بدون مرز و به خونه مون آوردی. ما پدر و مادر بودن و با تمام وجود احساس کردیم، و مفاهیمی همچون گذشت و صبر را گونه ای دیگر آموختیم. امیداریم میوه ی زندگیمان را آرمانی به ثمر بنشانیم.   .ان شاالله شنبه عکس های جشن کوچولو عزیزترینمون و میذاریم. ...
5 تير 1393

پدر روزت مبارک

    من نبودم و تو بودی ، بود شدم و تو تمام بودنت را به پایم ریختی ، حالا سالهاست که با بودنت زندگی می کنم ، هر روز، هر لحظه، هر آن و دم به دم هستی . ... ببخش که گاهی آنقدر هستی که نمی بینمت ، اعتراض ها و درشتیهایم را ، و هر آنچه را که آزارت داد . دستانت را می بوسم و پیشانیت را ، که چراغ راه زندگیم بودی و هستی و خواهی بود ، خاک پایت هستم تا هست و نیست هست . به حرمت شرافتت می ایستم و تعظیم می کنم .                 پدر بزرگ بابایی   پدر بزرگ_پدر بابا پدر بزرگ_پدر مامان بابای مهربون ...
23 ارديبهشت 1393